بعضی وقتها هست که بقیه رو در قلک دلت قرار میدی
ولی
همون ادمها خیلی ساده بهت میخندن و میرن
باید
این موقع ها احساست رو در دستت بگیری و بکوبی تو سر قلکت
و
با اون احساساتت یه چیزهایی رو بخری که دلت میخواهد
تا دلت خنک شه
زندان توست و تو در ان زندانی هستی
اما
جرمت چیست
که به جایی امده ای که بدترازان نیست
خدای را چه گفتی که تورا اینگونه میازماید
مانند یوسف درزندان بمان
ولی........
مانند یوسف جز از خدا چیزی نخواه
حتی اگر پیامبرش بودی
خدایا خواستم بگویم تنهایم
اما
نگاه خندانت مراشرمگین کرد
چه کسی بهتر از تو
ولی
عجیب دلتنگم
چه خوب میشد یکی ازاین روزها خدا میامد و میبوسیدمان و میگفت
*همه دی سختی های این چند سال شوخی بود میخواستم ببینم جنبه داری*
خدایاسلام
سلامی به زیبایی خودت
میشود تنهایم نگذاری
دراین روزهای سرددستانم رابگیرتاکمی گرم شوم واقعاتنهایم
دراین باران غم
دراین بغض گلوگیر
دراین دنیای بی معرفت
حال که پیدایت کردم فقط بمان
دستهایم رارها مکن
