پيام
+
يکي از خاطرات جالب دوران تحصيليتون رو تعريف کنين:
يه بار معلم از کلاس بيرونم کردزنگ آخر بود تا زنگ خورد دويدم طرف در و در کلاس رو هل دادم که باز کنم چشمتون روز بد نبينه خورد تو صورت معلم تا 1 هفته فقط جلوي معلم آفتابي نميشدم
اگه تونستين 5 تا خاطره ي 4 خطي تعريف کنين جايزه دارين

نداي آغاز
92/5/28
نداي آغاز
بله قطعا نمره ي بيشتري داره:D
نداي آغاز
چرا هيشکي نمينويسه ؟؟؟؟؟؟؟؟ديگه کاري بو که از دستمون بر ميومد بوسه
DARYAEI
من راهنمايي بودم چند وقت بود عادت کرده بودم بشگن ميزدم اگه ميخواستم کسي نگام کنه بحرفم باهاش:دي....اومدم با معلم بحرفم طرفش بشگن زدم:دي.....
قتليش
همه ميدونيد که من بچه روستام البته با افتخارهم ميگم چون ساده دل وعاشق ب بار اومدم همشم بخاظر محيط زندگيم بوده حالا خاطره:مدرسه اي من دوران راهنمايي توش درس ميخوندم دختر پسر قاطي بود يادش بخيييييير معلم زبانمون ي خانوم 22 ساله بود ما همش اين بنده خدارو اذيت ميکرديم مثلا اداهايي ک صمد سر معلمش در مياورد خيلي ک اذيت ميشد دخترا رو نصف زنگ درس ميداد پسرارو نصف زنگ از اونجايي که من بچه ي خوبي بودم منو
نداي آغاز
ههههههههههههه منم همين کار رو انجام ميدم خدا کنه جلو ي معلم اين کار رو نکنم دريايي /بقيش؟؟
قتليش
ميبرد سرکلاس تا همون مطالبو ب پسرا بازگو کنم آخه من از کل درسام زبانو بيشتر دوس داشتم الانم بعضي وقتا استاد کم مياره کمکش کينم جدي ميگم يادش بخيييييير
نداي آغاز
:D
DARYAEI
:D خدا کنه
نداي آغاز
ههههه
برو بچ ادبي
يادمه يک معلم داشتيم کلا با من ميونه خوبي نداشت اومد سر کلاس ما هم شروع کرديم به سرو صدا اون بيچاره حرف ميزد ما توجه نميکرديم اينقد حرص خورد افتاد رو صندلي و شروع کرد به لرزيدن و از دهنشم کف ميومد ما اول فکر کرديم داره ادا در مياره بعد ديديم بنده خدا واقعا حالش بده بغلش کرديم گذاشتيمش تو دفتر اومديم تو کلاس مث بچه هاي خوب نشستيم بعد چند دقيقه آمبولانس اومد و همسرشو دخترشو بنده خدا سکته ناقص کرده
نداي آغاز
واقعا عجب تواني داشتين جناب جاهد ماشاالله داره والااونم برا يه جايزه
برو بچ ادبي
بود هيچ وقت يادم نميره که سال دوم دبيرستانم دوتا صفر هم انضباطهم اون درسو گرفتم و سال بعدم با احترام فراوان کلاس مارو بيرون کردن
نداي آغاز
محبوبه خانوم واقعا شما خيلي شاهکارين يعني اصلا کلا کلاستون شاهکاره
برو بچ ادبي
من چهار سال دبيرستانمو مدرسه هاي مختلف بودم چون هيچ مدرسه اي منو دو سال ثبت نام نکرد واقعا شيطون و حسابي خطرناک بودم البته الانشم هستم
نداي آغاز
محبوبه خانوم اگه اينو نميگفتين ديگهاحساس تنهايي ميکردم منم هميطوريم خيلي شيطون ولي فقط برا اينکه درسم خوبه تا حالا بيرونم نکردن
برو بچ ادبي
منم درسم خوب بود ولي ايني که گفتم خوبش بود کارايي ميکردم که گفتن نداره
قتليش
واااااااااااااااااااي
نداي آغاز
حالا شما خاطرات رو تعريف کنين اگه پولي برامون مونده بود جايزه ميزيم جناب جاهد..........................محبوبه خانوم تعريف کنين
قتليش
لوووووووووووووووووووووووس
برو بچ ادبي
من يادمه پيش دانشگاهي بودم سر کل کل و شرط بندي خودمو از روي کولر توي راهرو رسوندم به پنجره سقف سالن و بعدش رفتم بالاي پشت يوم مدرسمون کل مدرسه بسيج شدن منو بيارن پايين. يک بار ديگه هم سال دوم بودم از معلم ادبياتمون دل خوشي نداشتم دو زنگ پشت سر هم ادبيات داشتيم حسابي همه بچه ها خسته بودن معلم اولاي زنگ دوم رفت توي دستشويي منم درو از روش قفل کردم پنج دقيقه مونده به زنگ تفريح باز کردم آي که حالي داد
* صحرا *
يادمه ميز معلممون رو ميگذاشتيم رو سکو کلاس يه پايشم بيرون ميذاشتيم هم معلم تکيه ميداد بهش ميز مي افتاد وسط کلاس ....معلممون:-o ما هم که رو زمين قلت ميزديم ...هههههههههه يادش بخيـــــر ....
نگهبان♫♥
من سال سوم دبيرستان از معلممون اجازه گرفتم که برم بيرون اب بخورم.رفتم ديدم شيلنگ آب توي باغچه ي کنار کلاس ماست.شيلنگو برداشتم قدمو کوتاه کردم که از پنجره کلاس ديده نشم يواشکي شيلنگو انداختم از پنجره تو کلاس شيرو زياده زياد کردم...چشتون روز بد نبينه نزديک بود از مدرسه اخراج بشم
★ نيوشا ★
*يه بار با دوستم سر زنگ رياضي انقد خنديدم که معلم اومد (ميز و صندلي جدا بود) ميز محکم حل داد تو شکممون ...گف زهرمار گمشيد بريد بيرون بخنديد شورش در آوردين خلاصه داش دود از سرش بلند ميشد ...منم خندم گرفته بود قرمز شده بودم .... ته کلاس بوديم معلم پشنش به بچه ها بود همه ميخنديدن .... شانس آوردم همون ديقه زنگ تفريح خورد*:D
برو بچ ادبي
منو دوستم يک بار روي اين صندلي هاي نشستيم بوديم صندليمون جدا بود هي با صندلي ميرفتيم عقب و صندلي فقط رو دو تا پايه پشتش بود معلممون چند بار گفت ميفتين ولي ما به حرفش گوش نکرديم تا اينکه يک دفه دوتامون با صندلي برگشتيم عقب و فقط چهار تا پا رو هوا بود نميدونستيم اونجا بخنديم يا گريه کنيم
نداي آغاز
محب.به خانوم شما هنوز درس ميخونين؟؟؟؟اگه درس ميخونين که واويلاست...........صحرا خانوم شما واقعا حالي ميدادي به کلاس ها..........ياسمين از تو که چنين چيزي رو انتظار داشتم..................نگهبان شما که واقعا دست منو از پشت بستين
برو بچ ادبي
آره ميخونم من الانم که تو دانشگاه معروفم به شيطوني
نداي آغاز
پس الان ديگه خدا به استاداتون رحم کنه
نداي آغاز
سايه خانوم واقعا ترکوندي بالاخره1نفر برگزيده شد
★ نيوشا ★
چرا انتظار نداشتي؟
نداي آغاز
والا ميبينين تو روخدا هيشکي عمل نميکنه به فيدمون جز دختر داييمون همش به کنار خونشون تا خونه ما10 قدم بيشتر نيست سايه خانوم ميدم بهت شما بدهي قبليتو حساب کن تا جايزه..........يااسي واقعا انتظار نداشتم کسي بنويسه
ياسيدالکريم
:)
نداي آغاز
سيد الان اين لبخنده يعني چي؟ اگه به کار سايه خانومه که از شانس بد منه :)
نداي آغاز
بابا اين کاره واقعا دل شير ميخوادا
نداي آغاز
:D