سکوت گنگ........
سکوت گنگ در فضا سنگینی میکند...
زنجیرهای تاب جیغ کشان دست در دست هم با باد هم نجوا میشوند...
کاشی های ترک خورده ی حیاط در کنار هم مانده اند...
من در کنار سکوتی مبهم نشسته ام....
فکر کنم عقلم را از دست داده ام...
با باد هم صحبت شده ام.....
از قصه ی خود میگوید:
از قصه ی برگ خالی از احساس
خشک.....
خسته.....
نا امید.....
نه گویی همه بی احساسی دارند ......
به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد....
t i n a
.